معرفی کتاب نوجوان | فصل درو کردن خرمن
  • کد مطالب: ۱۹۸۳۳۵
  • /
  • ۲۰ آذر‌ماه ۱۴۰۲ / ۱۲:۳۵

معرفی کتاب نوجوان | فصل درو کردن خرمن

 داستانی برای نوجوانان درباره‌ی پسری روستایی است که از خدمت سربازی فرار می‌کند، به خانه برمی‌گردد و دژبان‌ها همه‌جا دنبال او هستند.

هانیه وهابی - داستانی برای نوجوانان درباره‌ی پسری روستایی است که از خدمت سربازی فرار می‌کند، به خانه برمی‌گردد و دژبان‌ها همه‌جا دنبال او هستند.

بخشی طولانی و جذاب‌ از کتاب به کشمکش اهالی روستا و مأموران پاسگاه برای جست‌وجوی سرباز فراری می‌گذرد. به‌جز این، نویسنده نشان می‌دهد که دیالوگ‌نویس خوبی است.

شخصیت‌ها، بجا و بدون پراکنده‌گویی صحبت می‌کنند و گفتارشان شخصیت روستایی یا شهری آن‌ها را به‌خوبی نشان می‌دهد.

 

بخشی از کتاب:

«خیلی زودتر از آنی که فکر می‌کردیم، بازوی علی خوب شد. ننه هم درست و حسابی به‌ش می‌رسید. هر بار که کسی گوسفند می‌کشت، می‌رفت و جگرش را می‌خرید و می‌آورد برایش.

هر روز مرا می‌فرستاد تا از «کریم» خرما بخرم. می‌گفت خرما دوای هزار درد است و داداش را مجبور می‌کرد صبح و ظهر و شام، خرما بخورد آن‌قدر که دیگر وقتی اسم خرما را می‌آوردیم، حالش به‌هم می‌خورد.

با این حال، برای اینکه دل ننه را نشکند، چیزی نمی‌گفت. حالا دیگر رنگ رویش برگشته بود سر جاش. فقط گاهی سرش گیج می‌رفت.

این‌جور وقت‌ها می‌نشست. دستش را می‌گرفت به پیشانی‌اش و چشم‌هاش را می‌بست و وقتی می‌پرسیدیم چی شده می‌گفت: «چیزی نیست. الان خوب می‌شم.»

بعد از اینکه بابا را برده بودند، بیشتر سیب‌زمینی‌ها همان‌طور سر زمین مانده بود. چند ردیف خاک را هم که هنوز اصلا‌ بیل نزده بودند. فردای آن روز، عموحیدر آمد به کمکمان.

با هم روی زمین کار می‌کردیم. عمو بیل می‌زد و من سیب‌زمینی‌ها را جمع می‌کردم. عصر بود که دیدیم کسی می‌آید به طرفمان. اسب ما را سوار بود.

نزدیک‌تر که شد، شناختمش. داداش علی بود. آمده بود کمک کند. عموحیدر اول زیر بار نمی‌رفت. می‌گفت: «مگر تو با این حالت می‌توانی کار بکنی؟» اما وقتی اصرار علی را دید، بالأخره مجبور شد کوتاه بیاید.

سه‌تایی افتادیم به جان زمین. داداش با همان یک دستش، بیشتر از من کار می‌کرد.»

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.